![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() ذکر مصائب خروج سیدالشهدا علیهالسلام از مکه
حاجیان را گفت: آنجا کعبه عریان میشود در طواف کعبه آنجا جسمتان جان میشود حج منم، چشمانتان را وا کنید ای حاجیان کعبه بیمن از شما مردم گریزان میشود استطاعت هرکه دارد میشود ملحق به من هرکه نامرد است پشت کعبه پنهان میشود حاجیان را گفت: بیمن حجّ ندارد حرمتی کعبه بیمن از شما مردم! گریزان میشود گفت: در ذیالحجۀ امسال شوری دیگر است گفت: در ماه محـرّم عید قربان میشود آمد و در کـربلا با آشـنـایـان خـیـمه زد گفت با یاران که: فردا ظهر طوفان میشود گفت با یاران که: فردا خطبۀ ناخواندهای گرم از نهجالبلاغه باز عـنوان میشود خطبه خواهد خواند فردا خواهرم بیذوالفقار گفت: فردا کاخ ظلم از ریشه ویران میشود آمد و افتاد چشم حُر به چـشم روشنـش مشکل حُر با نگاهی گرم آسان میشود حاجی از کاروان واماندهای گِرد حسین یک شبه میگردد و در کعبه مهمان میشود خیمه را خاموش کرد و گفت با یاران خویش: ظهر فردا هرکه با من هست، قربان میشود هرکه خواهد گو بمان و هرکه خواهد گو برو میرود هرکس از این خیمه، پشیمان میشود دوستان را گفت: فردا کربلا نورانی است گفت: فردا با شما اینجا چراغان میشود روز خلقت را شما تفسیر دیگر میکنید گفت: فردا محشر کبری نمایان میشود حجّ امسالین حدیثی تازهتر آورده است: عـید قـربان شما، شام غـریبان میشود گفت: وقت «استلام» دست عباس علیست گفت: فردا زمزمِ خورشید، جوشان میشود آمد و در کربلا حج را نمایش داد و رفت آن نمایش همچنان بیپرده اکران میشود!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات عرفاتی و مدح و منقبت سیدالشهدا علیهالسلام
عـرفـه آمـد و مـهـمـان حـسـیـنـیم هـمه خـیره بر رحـمت دسـتان حسیـنیم همه عـرفه آمد و ما کـرب و بـلایی نـشدیم بازهـم پـاره گـریـبـان حـسـیـنـیـم هـمه وسط روز رسـیـدیم و هـمه میبـیـنـنـد عاشق و بیسر و سامـان حسیـنیم همه دردمـندانه به دنـبـال طـبـیـبی هـسـتـیم در پـی نـسـخـۀ درمـان حـسـیـنـیم همه حرفِ جـود است بیا ذکـر کریم آوردم عـاشـق ذکرِ حـسـن جان حسـیـنیم همه ذکرِ الـعـفـو نـگـفـتـیـم ولی بخـشـیـدنـد ما بدهـکـار به احـسـان حـسـیـنـیم همه او مـنـاجـات کـنـد کـار هـمه میگـیـرد تشـنـۀ وادی عـرفـان حـسـیـنـیـم هـمـه عید قربان شده نزدیک، بگو با اصحاب در ره عـشـق به قـربـان حـسـینیم همه اشک ما خـرج برای غـم اغـیـار نـشد روزگاری است که گریان حسینیم همه آتش سینۀ ما از غـم یک بیکـفن است داغـدارِ تـن عــریـان حـسـیـنـیـم هـمـه چشمهایش سرِ تشـنه شدن از کار افتاد کـشـتگـانِ لب عـطـشان حـسـیـنیم همه ساربان هم نشد از رحمت دستش محروم مـات از جـود فـراوان حـسـیـنـیم هـمه خیزران سنگ نوک نیزه مراعات کنید ما اسـیـر لب و دنـدان حـسـیـنـیم هـمه
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات عرفاتی و خروج سیدالشهدا علیهالسلام از مکه
لبیک که در دل عـرفـات است و منایم لـبـیـک که از خـویـش نـمـودنـد جدایم لـبـیک که سـر تـا به قـدم مـحـو خدایم لـبـیـک کـه امـروز نــدانـم بـه کـجـایم پرواز کـنان زین قـفـس جسم ضعـیـفـم گه در جـبلالـرحمه و گه مسجد خـیـفم آن وادی سـوزنـده که دل راهـسـپارش پیداست دو صد باغ گل از هر سرخارش دارنـد همه رنـگ خـدایـی ز غـبـارش هرکس به زبانی شده همصحبت یارش قومی به مناجـات و گروهی به دعایند از خویش سفر کرده در آغوش خدایند این جا عرفات است و یا روح من آنجاست دل هم شده آتشکده، هم دیده دو دریاست پای جبل الرّحمه یکی زمزمه بر پاست این زمزمه فریاد دل یوسف زهـراست این سوز حسین است که خود بحر نجات است میسوزد و مشغول دعای عرفات است دیشب چه شبی و چه مبارک سحری بود ما غافل و در وادی مشعـر خبری بود در محـفـل حـجـاج صـفـای دگری بود اشک شب و حال خوش و سوز جگری بود هر سوختهدل تا به سحر تاب و تبی داشت اما نتوان گفت که مهدی چه شبی داشت ای مشعریان دوش به مشعر که رسیدید آیـا اثـر از گـمـشـدۀ شـیـعــه نـدیــدیـد؟ آیـا دل شـب نـالـۀ مـهـدی نـشـنـیــدیـد؟ آیـا ز گـلـسـتـان رخـش لالـه نچـیـدیـد؟ آن گمشده مه تا به سحر شمع شما بود دیشب پـسر فـاطـمه در جـمـع شما بود امروز به هر خیمه بگردید و بجـوئـید گـرد گـنــه از آیــنـۀ دیــده بــشــوئـیــد در داخل هر خـیمه بگـردید و بجـوئـید یابن الحسن از سوز دل خـسته بگـوئید شـایـد به مـنـی چـهـرۀ دلـدار بـبـیـنـیـد از یـار بـخـواهـیــد رخ یــار بـبـیـنـیــد امروز که حجـاج به صحـرای منـایـند از خویش جدایند و در آغـوش خـدایند لب بـسـته سـراپـا هـمه سرگرم دعایند در ذکـر خــدا بـا نـفـس روحْ فــزایـنـد کـردنـد پـر از زمـزمـه و نـاله منی را یک قـافـله بگـرفـتـه ره کرب و بلا را این قافله از عشق به جان سلسله دارند این قـافـلـه بـا قـافـلـههـا فـاصـله دارنـد این قـافـلـه جا در دل هر قـافـلـه دارند این قـافـله تا مسلـخ خـون هروله دارند این قـافـله تا کعـبۀ جان خانه به دوشند از خـون گـلـو جـامـۀ احـرام بـپـوشـنـد هفتاد و دو حاجی همه با رنگ خـدایی از مکه برون گشته شده کرب و بلایی از پیر و جوان در ره معـشـوق فـدایی جسم و سرشان کرده زهم میل جـدایی اصغر که پدر بوسه زند بر سر و رویش پـیـداست شـهـادت ز سـفـیـدی گـلویش خـیزید جوانان که عـلی اکـبرتان رفت ریحـانـۀ ریـحـانـۀ پـیـغـمـبـرتـان رفت از مکه سوی کرب و بلا رهبرتان رفت گـوئید به اطفـال عـلی اصغـرتان رفت ای اهـل مـنـا شمـع دل نـاس کجا رفت از کعـبه بپـرسـید که عبـّاس کجا رفت ای اهل منی کعبه پُر از نور و صفا بود دیـروز حـسـیـن بن عـلی بـین شما بود سیلاب سرشکش به رخ و گرم دعا بود از روز ازل کعـبۀ او کـرب و بلا بود امروز به هجرش همه گریان بنـشیـنید فـردا سـر او را به سر نـیـزه بـبـیـنـیـد در مـکّـه بـپـرسـیـد ز زنهای مـدیـنـه زینب به کجا رفـت؟ کجا رفت سکـینه کـلـثـوم چـرا نـالـه بـرآورده ز سـیــنـه کو دخـتـر مـظـلـومـۀ زهـرای حـزیـنه ای دخـترکـان یکـسره با شیـون و ناله خـیـزیـد و بپـرسـید کجا رفته سه ساله زین قـافـلـه روزی به مـدیـنـه خـبر آید از کرب و بلا زینب خـونین جگـر آید با آتـش هـفـتـاد و دو داغ از سـفـر آیـد از مـنـبـر و مـحـراب نـبی نـالـه بـرآید تا حـشـر از این شـعـله بلـرزد دل میثم تـنـهـا نـه دل او کـه جـان هـمـه عـالـم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
با ذکر یا حـسین تو دل دم گرفته است در عرش سینه خـیمۀ ماتم گرفته است آتش به خـون دل زده قـقـنـوس دیدهها از روضههات بال و پر غم گرفته است چشم از شب شهادت تو رزق و روزی خود را بـرای مـاه محـرم گرفته است از آه آتــشـیـن تـو در پـای روضـههــا از سنگ روضهخوان تو شبنم گرفته است بـاد از نفـسنفـس زدنت بـین گـریهات موج عـزا به دامن پـرچـم گرفته است بشکن سکوت بغض گلو را عزیز جان بر منبرت جلوس کن و روضهای بخوان با سـیـر در مـیان مـقـاتل، و روضهها ما را فدای عشق حسین کن در این منا تا غـرق اشتـیاق حـسین دق نکـردهایم هـمراه خـود بـبـر دل ما را به کـربـلا واکن گـره ز روضـۀ گـودال قـتـلـگـاه از نـالـۀ غـریـب زنـی بـیـن خــنـدههـا قرآن به لحن روضه، بخوان آیههای کهف هـم نـالـه بـاش قـاری قـرآن نـیــزه را با پـای دل بـبر دل ما را در این سفـر بر روی خار غـصه و غـم شام پُر بلا بیشک شـنـیده از دم روضه، پـیام تو دنـیـا طـنـیـن نــالـۀ الـشـام و شــام تـو در نفخ روضه کار تو با غم دمیدن است با گـریه تا نهـایت غـصه رسیدن است قـربان حج کودکیات ای سفـیر عـشق هر روضهات منای به قربان رسیدن است سعی صفا و مروۀ حجت به روی خار از کـربـلا به شام، پـیـاده دویـدن است دیدی جـواب قاری قـرآن به شهر شام با چوب خیزران ز لبش بوسه چیدن است دیدی که ظرف جان پُر از زخم عمهات بین خـرابه لب پره شوق پـریدن است جسمت مدینه بود و دلت مـرغ کـربلا ای آخـرین شهـیـد محـرم به روضهها
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امام محمد باقر علیهالسلام قبل از شهادت
نفس کشیدن من رنگ و بوی غربت داشت همیشه از غـم بیانـتهـا حکـایت داشت قـد خـمـیـدۀ امروز، ارث دیـروز است چقدر پیریام از کودکی شکایت داشت اگـرچـه آتـش زهـر اسـت در تـنـم امـا نشد حریف دلم هر چقـدر قدرت داشت شـبـیه عـمه نشـسـته نـماز شب خواندم نماز خواندن من هم به او شباهت داشت بـه یـاد حـمـلـۀ بــد مــوقــع اراذل بـود که این دو چشم به بیداربودن عادت داشت چگونه میرود از خاطـرم غـروبی که هـزارسـال برای دلـم مـصـیـبت داشت پـنـاه عالـیمان رفت و غـم نـصـیـبم شد به نیزه رفـتن او قـیـمت اسارت داشت کسی لباس تنـش را ز پیکـرش میبُرد کسی به خیمه زد و نیت جسارت داشت خـرابـه بود که هـمبـازی مرا کـشـتـنـد همان زمان که ز هجر پدر شکایت داشت همان زمان که تنـش را کبود میکردند همان زمان که ز درد شدید لکنت داشت ز داغ آن نـَـفــَس بـنــد آمــده ز کـتـک نفس کشیدن من رنگ و بوی غربت داشت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
زبانم قاصر است از وصف غمهایی که تو دیدی ندیده هیچکس رنج و ستمهایی که تو دیدی مصائب لحظه لحظه بر صدایت لحنِ ماتم داد نوای نینوا شد زیر و بمهایی که تو دیدی غروب و خیمه و غارت؛ چه بد شد قاتل جانت به روی چادر عمه، قدمهایی که تو دیدی به رویِ نيزهها با خنده سرها را علَم کردند دلم آتش گرفت از آن علَمهایی که تو دیدی ندیده قدر یک ثانیه در عمرش به خود تاریخ سپاهی از همان نامحترمهایی که تو دیدی برای شیرخواره تیر شیر افکن مهیا شد به دست کینۀ آن بیجنمهایی که تو دیدی نهایت! پنج سالت بود سال شصت و یک اما کهنسال است و صد سالهست غمهایی که تو دیدی!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
بغضی که پنجه زد گـلوی اطهـرت را عـمـری گـرفـتـه بود راه حـنجـرت را شب تا سحرگه، در دل محراب طاعت پـاشـیـده بـودی اشـکهـای بـاورت را تو پنجـمـین خـورشیدِ اهل نـور هـستی نـور خـدا کـرده احـاطـه، محـورت را خود سـوخـتی بـهـر نجـات اهل ایـمان کردی تو خرج خلق، مهـر انـورت را در بـسـتر بیماری و در هُـرمی از تب کردی صدا با اشک حسرت، مادرت را بـا خـاطـرات کـربـلا و کـوفـه و شــام پُـر کـرده بودی برگبرگِ دفـتـرت را یـاد عـلـیِّ اکـبـر و عــبـاس و اصـغــر آتـش فـکـنـده لـحــظـههـای آخــرت را از کربلا جان و دلت میسوخت، ازچه آتـش زده زهـر سـتـم بـال و پـرت را؟ شـد بـقـعـۀ نـوری دگر، خـاک مـدیـنـه بُـردنـد زیر خـاک، وقـتی پـیـکـرت را قلب «وفایی» سوخت هنگامی که بشنید پُرکرده گَرد درد و غم، دور و برت را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
ای هـم نـوای غـربت تـو عـنـدلـیبها خـاکـیتـرین نـگـیـن بـقـیـع غـریبها ای پـنـجـمـین مـعـلـم دین، باقـرالعلوم شـاگــرد مـکـتـبـت عـلـمـا و ادیـبهـا از قال باقر است هر آنچه به ما رسید عــلـم مُـنـَجـّمـیـن و دوای طـبـیـبهـا درس است خطبههای فصیح و بلیغ تو زانـو زدنـد پـای کـلامـت خـطـیـبهـا از پنـج سالـگی جگـرت پاره پاره شد ایـوب صبـر هـستی و کـوه شکـیبها مسمـوم زهـر کینه شدی ظاهراً، ولی کـشـته تو را جـسـارت آن نـانجـیبها پـنـجـاه سـال رفـتـه و اما نـرفته است از خـاطـر تـو بـد دهـنـی و نـهـیـبها پـنجـاه سال رفـته و یادت نرفـته است طـفـلان بـیپـنـاه و شــرار لـهـیـبهـا بـالای تل و گـودی گـودال؛ وای وای خون شد دلت به یاد فـراز و نـشیبها هر تکهای ز "ماه" نصیب کسی شد و بـردنـد جـامـه از بـدنش بی نـصیبها گرگانِ بیحیا ز شعف زوزه میکشند عـریان به روی خـاک امـام نجـیبها
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امام محمد باقر علیهالسلام قبل از شهادت
خـواهم کـنم روایت، با صوتِ آشکـارا یک گـوشه از تمامِ، غوغای کـربلا را وقتیکه مرکب آمد بیراکبش ز گودال حالِ حرم بهم ریخت، عصمت شد آشکارا از پردههای خـیمه بیـرون شـدند زنها لطمهزنان به صورت، خَستند قلب ما را من بودم و امـامـم، یـعـنی امـام سـجـاد مَحـرم نمانده بود از اَقـوام، خـیمهها را دیـدم که بـانـوان تا، گـودال میدویـدنـد سعیِ صـفا و مـروه اینجاست نـیـنوا را بر سر زنان تـمـامِ اهل حرم به گـودال کردند جـمـله بـر پـا اهلِ سـمـا عـزا را کعـبه حسین بود و اهلِ حرم به گِردش با چشمِ خویش دیـدیم خـونبارشِ مِنا را من هـمـرهِ رقـیـه مـلحـق شدم به عـمّـه غلطان بهخاک دیدم فرزند مصطفی را با گوشه چشمِ جدم، عمه به خیمه برگشت نگـذشت دیری اما، دیدم چـنین قضا را "وَالشمرُ جالِسٌ" وای، با چکمه روی سینه دیـدیـم سـاعـتی بعـد، آقـای سر جـدا را بیسر عزیز زهـرا افتاده بود بر خاک این است عـشـقبازی با بندگان خدا را تـنگِ غـروب بود و حکـمِ امیرِ لشکر: عـریان کـنـید اینَک ابـدانِ کـشتهها را! تنها همه به صحرا، سرها همه به نیزه! نه با کـسی مـروت، نه با کـسی مـدارا دیدم تمامِ سرها بر نیزهها چو خورشید کردند سوی سرها، پـرتاب سنگِ خارا در بینِ آتش و دود شد صحبت از اسارت از عــمـهاَم بجـوئـیـد دنـبـال مـاجـرا را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امام محمد باقر علیهالسلام قبل از شهادت
ز خاطرات و مرورش هنوز بیـزارم به یُـمن گـریۀ شب تا به صبح بیدارم به آب مینگرم روضه میشود تکرار بـه یـاد الـعـطـش روزهـای دشــوارم هـنـوز لحـظـۀ گـودال خـاطـرم مانـده هـنوز فکـر حـسـیـنـم، هـنوز میبارم هنوز قابل لمس است جای دست سنان بـه تـازیـانـۀ خـود داده بـسـکـه آزارم تمام کـودکیام با رقـیـه یکجا سوخت هنوز هم که هـنوز است من عزادارم نرفته از نظرم عمهام زمین میخورد نـرفـتـه از نـظـرم گـریـههای بـسیارم هجوم و غارت و پای برهنه و صحرا من این سیاهۀ غـم را چگونه بشمارم تـنـم مــیـانـۀ بــازار بــردههـا لـرزیـد بــلا کــشــیــدۀ شــام ســیــاه بــازارم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
ای بـقـیـع غــم تـو کـربـبـلایـی دیـگـر کـربـلا بــود بـرای تـو مـنـایـی دیـگـر کوفه تا شام، تو را سعی صفایی دیگر در غـریبان، تو غریب الغربایی دیگر غـربـتت را نـسـرودم من شـاعـر آری راستی تو چقدر شاعر و ذاکر داری؟! شده آزرده تـو را از عـمـل ما، خـاطر بیسبب نیست اگر شد حرمت بیزائر از حـدیث تـو نـگـفـتـیـم ولو در ظاهر گـرچه مـحـتـاجتـریـنـیـم به قـال الباقـر همـۀ سـال پـی یک شب تـقـویـم تـوأیم ما فقـط مرثـیهخـوان شب ترحـیم توأیم دست بر دامـن مـهـرت نرسـاندیم چرا گـاهگـاهی که رسـیـدیم، نـمـانـدیـم چرا پـایـمان را به بـقـیـعـت نکـشانـدیم چرا باقرالعـلـم! ز عـلـم تو نخـوانـدیـم چـرا بگـذر از ما که برای تو مـوثـر نـشدیم نه که بیصحن و رواقی تو، مسافر نشدیم کودکیهای تو در اوج مصیبت طی شد کودکیهای تو هـمراه شهـادت طی شد پای آن خیمه که میرفت به غارت طی شد زیر شلاق سـتـم وقت اسارت طـی شد طی شده کودکیت گوشه بین الحرمین گه در آغوش پدر گاه در آغوش حسین کـربـلا جـلـوه غـم بـود بـرایـت مــادام کربلا کشت تو را، کشت تو را بدتر شام کربلا بود و حسین و تو و سجاد، تمام کـربـلا بـود و امـام بـن امـام بـن امـام من تو را یکتـنه یک کربـبلا میبـینم من تو را در همه مـرثـیـههـا میبـیـنـم داغ بیآبی و فـقـدان عـمـو را تو بگـو روضهخوان باش خودت، روضه او را تو بگو پـرده بـردار، بـیا راز مگـو را تو بگو بوسۀ تیغ به رگهای گـلـو را تو بگـو تـو بـنـا بـود بـمـانی به امـامـت برسی روضهخوان باشی و هر شب به شهادت برسی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
کسی که عـشـق بُوَد محو بردبـاری او روان به پیکر هستیست لطف جاری او بـزرگ آیــنـۀ قــدرت خــدایِ بــزرگ که شاهد است جهـان بر بزرگواری او امام پـنـجـم و مـعـصوم هـفـتم آن مولا که چرخ یافته رفعـت، ز خاکساری او بر او سـلام که بـاشـد سـلام پـیـغـمـبـر گـواه روشـن فـضـل و طـلایهداری او جـهـان عـلم بُوَد یادگـار او، صد حیف بـه درد و داغ نـوشـتـنـد یــادگـاری او ز کـربـلا سـنــد زنـدهای بـه کـف دارد گواه من دل خـونـین و اشک جاری او هزار خاطـره دارد ز راه کـوفه و شام ز مهـربـانی زینب، ز غـمـگـساری او پــیــاده رفـتـن او پــای نــیــزۀ سـرهـا مصیبتیست که پیداست ز آه و زاری او به دل ز داغِ بسی کشته، زخم کاری داشت عدو ز زهر، نمک زد به زخم کاری او هـشام دست به آزار حضرتش بگـشود چـو دیــد در ره اسـلام، پــایــداری او ره شکـنجه و تبـعـید او گرفـت چو دید قـرار دولـت خـود را به بـیقـراری او مهی که بوسه زند بر رکاب او خورشید فـتـاده در کـف دشمن، رکـابداری او شرار زهـر سـتم همچو شمع آبش کرد که یافت رنگ خزان، چهرۀ بهاری او دلا بسوز ز داغش که خویش فرمودهست به حاجـیان که بگـیـرند سـوگـواری او خـدا کـنـد که بـیـفـتـد قـبـول درگـاهـش غم «مؤید» و اخلاص و جاننثاری او
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
بغضش شکست و چشم دلش پُر ز آب شد تا خـاطـرات کـرب و بلا بـازتـاب شد یک عمر روضه خواند ولی در شب فراق سر رفت صبر او و غمش بیحساب شد نه ارباً اربا است پـسر، نه کسی اسیر اینگونه بیـشـتر به خـدا! او عذاب شد در کـودکی بزرگـتـرین داغ را چـشید بـا کــاروان درد و بـلا هـمرکـاب شـد از وصف چهارسالگیاش عاجز است شعر حتی اگر نـوشـتـه و صدها کـتـاب شد هم ماه را به روی زمین غرق خون که دید هم شاه را که از سر زین...؛ دلکباب شد تا صوت نـور لـمیـزلی را ز نی شنـید بـاور نـکـرد نـیـزهنـشـیـن آفـتـاب شـد دیگر نـدیـد روشـنی روز را به چـشـم تا عمهاش رقیه شبی خوابِ خواب شد تا دید تشت را که درونش نشسته عرش وقـتـی کـه تـازه وارد بـزم شـراب شد این غم بسش که در همه پنجاه و هفت سال او روضهخوان غنچۀ خشک رباب شد اما شبی شبیه همین شب به زهر جور آخِـر رهـا ز هـمهـمه و اضطراب شد شاعر نخواست خـتم کند شعر را ولی بغضش شکست و چشم دلش پر ز آب شد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
عمریست که در این دل، من کرببلا دارم در سینۀ محـزونم، کـهـفُ الـشهـدا دارم در دیـده پـر خـونم، صحـرای منا دارم من شاهـدِ گـودال و خود نیـز عـزادارم هفتاد و دو پیکر را، بیسر به زمین دیدم هجده سرِ بر نیزه، خونین و غمین دیدم اعضای مقـطع را من دیـدهام از یـاران دستانِ جـدا هر سو، از پیکـر سرداران انگشتر و انگشت و غارت، ز جفاکاران من دیدهام از نزدیک خونبارش و خونباران از یوسفِ زهرا یک، پیراهن خونین را گه بر سرِ نِی دیدم، گه دستِ حرامیها وای از دلِ مادرها، آه از غـمِ خواهرها فـریـادِ سـتـم بـود و نـا اَمـنـیِ دخـتـرهـا دستـورِ فـرار آمد، از سَـرورِ سَـرورها من هیچ نمیگـویم، از نیـزه و از سرها انـواعِ نـوازشها، با کـعـبِ نِیِ دژخـیـم یک باره برایم شد، محـشر بخدا ترسیم دیدم به دو چشمِ خویش، من غربت زینب را در معبرِ آن گـودال، غـمهای لـبالـب را احوالِ اسیران را، سجاد و غم و تب را بر پیکـر جـدِ خود، جای سـمِ مرکب را بودند در آن غـوغـا، عـشـاقِ خـدا شیدا آهِ اُســرا بــود و اشــکِ شــهــدا پــیــدا در سلـسـله آل الله، غـمهای فـراوان دید با گریـۀ ما دشـمن، بـدجـور بما خـنـدید از وحشتِ غـم گاهی، جسمِ شهدا لرزید از نیزه عمو عباس، بر قافله بس گِریید این است حقـوقِ ما؟ بارانِ جـفا از بام؟ ناموسِ خدا همراه، با شمرِ لعین تا شام؟ از کوفه بگـو اما، از شـامِ خزان هرگز از نیـزه بگـو اما، از زخـمِزبـان هرگز از گریه بگو اما، از اشکِ زنان هرگز از غصه بگو اما، از سوزشِ جان هرگز ناموسِ پیمبر را عنوانِ کنیزی چیست؟ هان! عترتِ زهرا را، این زخمۀ هیزی چیست؟
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات شب جمعه ای با سیدالشهدا علیهالسلام
شب جمعه است هوایت نکـنم میمیرم یادی از صحن و سرایت نکنم میمیرم ناله و شکوه حرام است بر عشاق ولی از فـراق تو شـکـایت نـکـنـم میمـیـرم سجده بر خاک شما سیرۀ هر معصومیست سجـده بر تـربت پـایت نـکـنم میمـیرم دوریت درد من و نام تو درمان من است تا خـود صبـح صـدایت نکـنم میمـیرم به دعـا کـردن تو نـوکر این خانه شدم هر سحر، شکـرِ دعایت نکـنم میمیرم وضع من را به خدا روضۀ تو سامان داد من اگـر گـریـه برایت نکنم مـیمـیـرم جـان نـاقـابـل من کـاش فـدای تو شـود اگر این جان به فـدایت نکنم؛ میمیرم! شعرهایم همگی درد فراق است ببخش صحبت از کرب و بلایت نکنم میمیرم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ازدواج حضرت زهرا سلاماللهعلیها و امیرالمؤمنین علیهالسلام
امشب شب ساغر زدن با ساقی کوثر شده امشب عروس آسمان خاک در حیدر شده امشب علی محو رخ صدیـقۀ اطهـر شده امشب به بیت فاطمه غلمان ثنا گستر شده امشب شب آمرزش خلق از سوی داور شده زیرا امیـرالمـؤمـنـین داماد پیـغـمبر شده جن و بشر؛ حور و ملک گویند امشب با علی دامادیت، دامـادیت، بادا مبارک یا عـلی مهر و مه اینجا اختری، گردون هلالی میکند یا آسـمان با اخـتـران بـذل لـئـالی میکند دل در سرای فـاطمه سیر خـیالی میکند طوطیِ جان در بزم او شیرین مقالی میکند روح الامین مداحی مولی الموالی میکند حور و ملک را با دَمش حالی به حالی میکند ریزد چو باران از سما آیات رحمت بر زمین در مـجـلس دامـادی مـولا امیرالمـؤمنین جبریل نازل از سما گردیده بر فخر بشر آورده پیغام از خدا کی بهترین پیـغـامبر ما از ازل این عقد را بستیم در لوح قدر تو در زمین این خطبه را انشاد کن بار دگر گیتی ز انجم پُر شده با وصل این شمس و قمر او مادر است و این بود بر یازده مولا پدر این وصل، وصل کوثر و ساقی کوثر میشود این عقد، عقد حیدر و زهرای اطهر میشود وصل دو دریا حاصلش دو لؤلؤی مرجان شود کز هر دو تا شام ابد روشن چراغِ جان شود بر پای آن، در راه این، جانِ جهان قربان شود او دین ز صلحش زنده و این کشتۀ قرآن شود مرجانْ حسن، کز حُسنِ او جانْ مشعل تابان شود لؤلؤ حسین است و از او دل شعلۀ سوزان شود مرجانْ که دیده آنچنان، لؤلؤ که دیده اینچنین آدم گـدای کـوی او عـالم فدای روی این ای فـاطمه بنت اسد ناموس حیِّ ذوالمنن امشب عروس خویش را بنگر کنار بوالحسن بر روی حیدر خنده کن بر دست زهرا بوسه زن بنشین و بنشانش ببر مانند جانِ خویشتن گردیده در بیت الولا، ماه رخش پرتو فکن گوش خدا یعنی علی تا بشنود از او سخن تهلیلگو، تقدیسکن، تسبیحخوان دلباخته در سر به شوق فاطمه شوری دگر انداخته امشب خدیجه در جنان لبخند دیگر میزند روحش بشوق دیدن داماد خود پر میزند در خانۀ شیر خدا با مصطفی سر میزند گه بوسه بر دست علی ساقی کوثر میزند گه خنده بر ماه رخ زهرای اطهر میزند گاهی تـبـسم بر گل روی پیـمـبر میزند ارواح پـاک انـبـیـا دور سـرای فـاطـمـه خوانند از بهـر عـلی مدح و ثنای فاطمه میخواست تا آید عروس آن شب به بیت شوهرش پُر شد ز افواج ملک هم اَیمنش هم اَیسرش جبریل از پیشش رود؛ میکال از پشت سرش پا در رکاب ناقه و جا در دل پیغـمبرش رضوان شده جاروبکش با زلف خود در معبرش سبحانَهُ سبحانَهُ خـالیست جـای مـادرش حیدر به شوق مقدمش دل بیقراری میکند استاده در پشت در و لحظه شماری میکند بگرفت دست مرتضی تا پرده از رخسار او نقش تبسم شد عیان از لعل گوهـربار او یار دو عالم را ببین گردیده زهرا یار او غمخوار عالم را نگر شد فاطمه غمخوار او افکنده چشمی جانب بیت و در و دیوار او یاد آمد از حرق در و از قِـصۀ ایثـار او گردید دور مرتضی آهسته گـفتا با عـلی من آمدم تا جان خود سازم فدایت یا علی در حجله بنهادند پا آن دخت عم این ابن عم آن روح از سر تا بپا این جان از سر تا قدم آن وحی را خیر کلام، این بیت را صاحب حرم بنهاد دستِ هر دو را ختم رُسل در دست هم گفتا به زهرا کاین علی شوی تو باشد دخترم گر او شود از تو رضا راضیست حی ذوالکرم پس با علی گفتا: علی انسیة الحوراست این سِرّ خدا، روح نبی ناموس تو زهراست این امشب امانت میدهم من بر تو جان خویش را بگذاشتم در دست تو روح و روان خویش را روح و روان خویش را، تاب و توان خویش را پاینده میبینم در او، نام و نشان خویش را در دامن او یافـتم من دودمـان خویش را چون جانْ نگهدار ای علی، جانِ جهان خویش را هرکس بیازارد وِرا، خـسته دلِ زار مرا آنکس که آزارد مـرا، آزرده دادار مـرا ای بوده پیش از پیشتر، ناموس داور فاطمه ای مدحت از سوی خدا، تطهیر و کوثر فاطمه ای دستْبوسَت مصطفی، ای کفو حیدر فاطمه ای زینب کبری تو را پاکیزه دختر فاطمه ای بر حسین بن علی آزاده مـادر فاطمه ای یازده فرزند تو بر خلق رهبر فاطمه در شام قدر وصل تو روشن دل عالم شده مدح تو ذکر "یا علی" شیرینی "میثم " شده
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ازدواج حضرت زهرا سلاماللهعلیها و امیرالمؤمنین علیهالسلام
مـاه ربـیع کـرده تـجـلاّ مـبـارک است مـاه سـرور اهـل تـولاّ مـبـارک اسـت جشن وصال حیدر و زهرا مبارک است این جشن ازدواج به مولا مبارک است از فیض وصل فاطمه دلشاد شد عـلی خـیـزیـد و کـف زنـیـد دامـاد شد عـلی امروز مهر و ماه به هم مقـترن شوند حوران عـرش خـادمۀ بوالحسن شوند جن و ملک به خاک درش بوسه زن شوند محصول این زفاف حسین و حسن شوند روز و شب عروسی زهرای اطهر است عـاقـد خدا و احمد و داماد حیدر است آدم بـه بــزم وصـل شـــه اولــیــا بـیـا از بــاغ خُـلـد بـا هــمــۀ انــبــیــا بـیــا بـا انـبـیــا بـه بــزم شــه اولــیــا بــیــا مـریـم تـو بـا زنـان بـهـشـتـی بـیـا بـیا حوران عرش روی در این خانه میکنند با خـنـده موی فـاطمه را شانه میکنند دامـاد را هــمـاره ز سـوی خـدا سـلام بـر این دو زوج از هـمـۀ انـبـیـا سلام بر این عروسی از علی مرتضی سلام بـر یــازده سـتـارۀ بــرج هــدی سـلام این ازدواج علـّت ابـقـای مکـتب است بالله قـسـم طـلـیـعـۀ مـیـلاد زینب است حُـسـن خـدا به روی عـلـی دید فاطمه بـشکـفـت همچـو لاله و خـندید فـاطمه در چـشــم آفـتـاب درخـشـیـد فــاطـمـه بنت اسـد عـروس تـو گـردیـد فـاطـمه لبخـنـد زن به چـهـرۀ نـورانی عروس اوّل بزن تو بوسه به پیـشـانی عروس امشب ستاره میچکد از چرخ آبنوس در محضر علی به سر حجـلۀ عروس بازآ خدیجه بر در آن حجله کن جلوس دست عروس و صورت داماد را ببوس قلب تو منجلی شده امشب مبارک است داماد تو علی شده امشب مبارک است عالم از این خبر همه خُـلد مخـلّد است دامـادی ولّـی خــداونــد سـرمـد اسـت این جان احمد است که داماد احمد است دامـاد نـه بـگـو که تـمـام مـحـمّد است اینجا عروس، دخت رسول مکرّم است مهـریّهاش شفاعت خلق دو عالم است امشب چه با صفاست حـرمخـانۀ علی نـامـوس کـبـریـا شـده ریـحـانـۀ عـلـی کـوثـر قـدم نـهـاده بـه کـاشـانـۀ عـلـی لـبــریــز نــور آمـده پـیـمــانــۀ عــلـی در حـجـلـۀ زفــاف مـحـمـّد قــدم نـهـد دست عـلیّ و فـاطمه را دست هم دهد قـلـب عـلی از آنهـمـه عزّ و وقـار زد لـبـخـنـد اشــتـیـاق بـه دیــدار یــار زد بـر بـاغ آرزویـش نـسـیــم بــهــار زد کـم کـم نـقـاب از رخ زهـرا کـنار زد خـورشید آسـمان هـدی را نظاره کرد لا حول گفت و روی خدا را نظاره کرد لبخند زد و ز شوق که این همسر من است یا جان احمد است که در پیکر من است اُمّ الائـمـّه فـاطـمـۀ اطـهــر مـن اسـت من روز حشر ساقی و این کوثر من است ای هـسـتـی امـام ولایت خـوش آمـدی ای مـادر تـمـام ولایـت خــوش آمـدی بـگـذار پـا بـه دیـدهام ای نــور دیـدهام کز اشک شوق گُل سرِ راه تو چـیدهام از هرچه دل بریده به وصلت رسیدهام خـوش انـتـظـار آمـدنـت را کـشـیـدهام دارالولای کوچک من گلشن از تو شد بیت علی نه قلب علی روشن از تو شد آئـیــنـۀ خــدای تــعــالای مـن تــویــی مـشعـل فـروز دیـدۀ بـیـنـای من تـویی بالله قـسـم بـهـشت تـمـاشـای من تویی نازم به این مقام که زهـرای من تویی هر وصف تو که زمزمۀ خلق عالم است گویی هزار میوه به یک نخل «میثم» است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ازدواج حضرت زهرا سلاماللهعلیها و امیرالمؤمنین علیهالسلام
تـبـریک وصـالـشـان ز دادار رسـید از سـفـرۀ شـان به خـلـق بسیار رسید بر عـالـمـیـان مـلـک عـلـی میبـاشد امـروز مـلـیـکـهاش به دربـار رسـید حق فاطمه هست و مرتضی حق دار است ای شکر خدا که حق به حق دار رسید دلــدار عــلــی نــداشـت دلــدار آمــد غمخوار علی نداشت غمخوار رسید در شام زفـاف خود چه انـفـاقی کرد با رخت عـروسی به گـرفـتار رسـید صد حیف که این وصل دوامش کم بود صد حیف خـلافت به جـفـاکار رسید از گوشۀ چـشم شعـر خـون میریزد ای وای که قـافـیـه به مـسـمار رسید
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ازدواج حضرت زهرا سلاماللهعلیها و امیرالمؤمنین علیهالسلام
جلوۀ خورشید و روی ماه و اختر دیدنیست رقص نور کهکشانها بار دیگر دیدنیست در میان آسمان رنگین کمانی بسته عشق جلوۀ نورانی خـورشید انـور دیدنیست حرف شیرین میزنند اکنون همه خلق جهان موسم شادی بود دنیا سراسر دیدنیست باغبان پیـونـد زد امشب نهـالی با نهـال در بهار عشق، این نخل تناور دیدنیست در شب تزویج زهرا با علی ای دل بگو تارُک نورانی و روی پیـمبر دیدنیست در کنار حوض کوثر گفت جبریل امین ازدواج کـوثـر و ساقی کوثر دیدنیست آسمان در آسمان با چشم دل گر بنگری بال وپر بگشودن این دو کبوتر دیدنیست بهتر از بشکفتن هر غنچهای در باغ عشق روی لب لبخند نورانی حیدر دیدنیست پای میزان عمل وقت شفـاعت شیعه را چهرۀ مولا و زهـرای مُطهّر دیدنیست چون «وفایی» درهوایش ذرّهای باش و ببین جلـوۀ مهر منـیر و ذرّهپـرور دیدنیست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ازدواج حضرت زهرا سلاماللهعلیها و امیرالمؤمنین علیهالسلام
دیدهام جـلـوهای از روشنی محـشر را سحـری نـور دل فـاطـمـه و حـیدر را ببـرید آیـنـه و جام و می و سـاغـر را ریخت ساقی به کفم جرعهای از کوثر را آب پاشی شده از اشکِ ملائک در عرش چه قیامت شده دور و بر زهرا در فرش جـبـرئـیـل آمـده تـا بـاز کـند پر اینـجا مـوقـع خــنـدۀ دامــاد پـیــمـبـر ایـنـجـا لوح از عـالـم بالاست و جـوهـر اینجا خطبه خوان گشته خود خالق و محضر اینجا نُقل لبهای محمد، مَرَج البحرین است آیۀ لوءلوء و مرجان، دم حورالعین است متن وحی است علی و دو جهان حاشیهاش چه عروسیست که گفتند همه حوریهاش ماسـوی الله بود از صـدقـه جـاریهاش از گل یاس بهشت است گل پوشیهاش مرتضی عاشق اشک سحر فاطمهاست همۀ روزی خلق از نظر فـاطـمهاست جلوۀ ذکر عـلی در خلـوات زهـراست جذبه و هیبت مولا جلـوات زهـراست ماه رویش شب غم در فلوات زهراست صبح تا شب پی حیدر صلوات زهراست گفته حیدر پی زهرا در عوض تا ته راه ذکــر لا حــول و لا قـــوة الا بــالــلـه دل مـجـنـون گـذری از دل لـیـلا دارد پـس اگـر نــاز کـنـد بـاز تـمـاشـا دارد سجدۀ شکـر عـلـی اینـهـمه معـنا دارد چونکه با فاطـمهاش خیر دو دنیا دارد مثـل دو زائـر هـم که ز حـرم میآیـند دوش بر دوش همند و چه بهم میآیند کاش در شـهـر نپـیچـد خـبر خانۀشان با لـگـد وا نـشـود پـا به در خـانـۀشان کاش دعـوا نـشود دور و بر خانۀشان چوب و هـیزم نشود رهگذر خانۀشان کاش وضع علی و فاطمهاش بد نشود غیر سـائل ز در خـانۀشـان رد نـشود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام جواد علیهالسلام
کـبـوتـرانه بـیا در هـوا پـری بزنـیم بـه آسـتـان بـلـنـد وفـا سـری بـزنـیم بیا به خـانـۀ فـیـض جـواد اهلالبیت به این امید که در وا کند، دری بزنیم سفر کنیم به پابوس چـشمۀ خورشید نـفـس در آیـنـۀ ذرهپــروری بـزنـیـم به شوق زمزم او تشنگی به دست آریم ز کـوثـر کرمش نیز ساغـری بزنیم به پـیـشـگـاه گـل زود پـرپـر زهــرا ز اشک دیده گـلاب معـطـری بزنیم به آستـانۀ بابالـمـراد آن معـصـوم سرشک عاطـفه از دیـدۀ تری بزنیم صدای زمزمه آمد، چه میشود آبی بـر آتـش دلِ سـوزانِ مـادری بـزنیم
: امتیاز
|